Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، یازده سال پیش در چنین روزی دست جنایتکار استکبار جهانی یکی از دانشمندان بزرگ هسته‌ای کشورمان را از ایران اسلامی گرفت، دانشمندی که خالصانه و بی‌ریا در راه خدمت به کشور از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در همین راه هم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

خبر ترور و شهادت شهید مجید شهریاری، دانشمند هسته‌ای کشورمان قلب میلیون‌ها ایرانی را به درد آورد و یک بار دیگر اوج نفرت و کینه‌توزی دشمنان را از توسعه و پیشرفت‌های علمی کشورمان را بر جهانیان آشکار کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دشمنان نظام و انقلاب که نتوانسته بودند به هر طریقی جلوی پیشرفت‌ هسته‌ای کشورمان را بگیرند، راه چاره را در حذف فیزیکی جوانان برومند ایران اسلامی و دانشمندان هسته‌ای دیدند و برای همین در اقدامی ناجوانمردانه مجید شهریاری را در هنگام تردد و در یکی از خیابان‌های شهر تهران با بمبی که به بدنه خودروی وی چسبانده بودند، به شهادت رساندند.

شهید مجید شهریاری در سال ۱۳۴۵ در شهر زنجان و در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود، وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک را در دانشگاه صنعتی امیر کبیر ( از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۶۸ )، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه صنعتی شریف (از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۷۱) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه امیرکبیر (از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۷ ) گذارند.

شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد و در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۳ از مرتبه پیمانی به مرتبه رسمی آزمایشی تغییر وضعیت داد و حدود چهار سال بعد از آغاز به کار به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.

در این مرحله از ارتقای علمی نمره کیفیت آموزشی‌اش در چهار سال تدریس در دوره استادیاری نمره ۱۸.۵ (از بیست) و در امر پژوهش با چاپ ۱۰ مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بین‌المللی، ارائه سخنرانی در ۲۱ کنفرانس بین‌المللی، راهنمایی و مشاوره ۲۰ دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی ۳ دانشجوی دکترا و بالاخره اجرای ۵ طرح پژوهشی با امتیازی بالا به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد. شهید شهریاری سال ۱۳۸۸ و بر اساس تصویب هیات ممیزه به درجه استادی ارتقاء پیدا کرد، نمره کیفیت تدریس وی در دوره دانشیاری ۱۹.۴۶ از ۲۰ بود. به علاوه، فقط از ماده ۲ آئین‌نامه ارتقاء، ۱۱۵.۸۳ امتیاز کسب کرد.

جمع امتیازهای وی برای ارتقاء به مرتبه استادی ۱۶۹.۷۹ بود، در دوره دانشیاری، استاد راهنمای ۱۷ دانشجوی کارشناسی ارشد و ۵ دانشجوی دکترا بود و ۲۱ مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رساند. همچنین در ۲۴ کنفرانس بین‌المللی به ایراد سخنرانی در رشته تخصصی خود پرداخت و در این دوره مجری ۵ طرح پژوهشی بود.

شهید شهریاری از سال ۱۳۸۳ تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهید بهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هسته‌ای بود.

وی همچنین عضویت در انجمن هسته‌ای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش را در پرونده اجرایی خود داشت.

مجید در ۱۰ سالگی خمس پول تو جیبی‌اش را می‌داد

سال ۱۳۹۸ بود که برای مصاحبه و دیدار با مادر شهید شهریاری به منزلش در خیابان شهدای زنجان رفتیم، خانه‌ای که همه جای آن رنگ و بوی فرزند دلبندش که امروز در قلوب همه ملت ایران جای دارد، داشت.

شاید کمتر اتفاق بیافتد که بتوانم برای مدت طولانی دو زانو بنشینم، اما به احترام این مادر شهید حدود دو ساعت دو زانو نشستم، چرا که خود را مانند همه مردم ایران مدیون این مادر بزرگوار می‌دانستم مادری که فرزندی پاک و دانشمند بزرگی را برای ایران اسلامی در دامان خود تربیت کرده بود.

«قمر تاج زینعلی» مادر شهید شهریاری که پنجم شهریور امسال آسمانی و به فرزند شهیدش پیوست، عشق و علاقه خاصی به او داشت و این را می‌شد در تک تک کلماتش و در تک تک جملاتش حس کرد، مادری که بعد از شهادت فرزندش سال‌ها پیر شد.

می‌گفت: مجید فرزند اولم بود متولد سال ۱۳۴۵، یادش بخیر تمام دو سال را با وضو به او شیر می‌دادم، بچه آرامی بود و هیچ وقت اذیتی برایم نداشت، تکرار می‌کند، «مجید خیلی پسر خوبی بود»، نه اینکه پسر من باشد نه همه همسایه‌ها او را دوست داشتند.

مجید از همان چهار پنج سالگی نماز خواندن را یاد گرفته بود و نمازهای یومیه‌اش را کامل می‌خواند، خاطرم هست که از هفت یا هشت سالگی نیز نزد حاج آقا سلیمی قرآن و معارف دینی را یاد می‌گرفت.

سن زیادی نداشت، اما از همان ایام حتی سنین ۱۰سالگی، خمس پول تو جیبی‌اش را می‌داد، هر چند که ما تأکید می‌کردیم نیازی به دادن خمس پول تو جیبی نیست، اما با این حال مجید به این موضوعات اهمیت زیادی می‌داد.

بازی‌های دوران کودکی‌اش ساده بود و همیشه در کنار حوض خانه قدیمی که داشتیم با دوستانش بازی می‌کرد و در تابستان هم اوقات فراغتش را نزد آقای سلیمی روحانی محله برای یادگیری مسائل دینی می‌گذراند.

در دوران مدرسه هم علاوه بر اینکه وضعیت تحصیلی‌اش خوب بود به موضوعات دینی نیز اهمیت زیادی می‌داد و حتی به خاطر دارم که در مراسم‌های عروسی که غیر از صلوات و مولودی بود، حضور پیدا نمی‌کرد.

از همان کودکی به بزرگتر از خود احترام می‌گذاشت و اصلا زمینه ناراحتی هیچ کس را فراهم نمی‌ساخت، البته ما در خانواده به این موضوع بسیار اهمیت می‌دادیم و اولویت ما احترام بزرگترها بود و همین امر باعث شده بود که مجید هم همینطور تربیت شود.

شهید شهریاری درخواست فعالیت در کشورهای خارجی را قبول نکرد

تا زمانی که دیپلم گرفت، نزد ما زندگی می‌کرد تا اینکه در دانشگاه «صنعتی امیرکبیر» قبول شد و به تهران رفت و تا زمان شهادتش هم در تهران زندگی می‌کرد، وقتی برای دوره لیسانس قبول شد، ارتباط کمی با ما داشت.

مادر مجید در مورد شغل و اقدامات فرزندش و اطلاع از کارهای بزرگی که او می‌کرد، گفت: پسرم مجید اینقدر متواضع بود که حتی تا پس از شهادتش ما اطلاع نداشتیم که به درجه استاد تمامی رسیده است.

یعنی اصلا قبل از شهادتش در جریان فعالیت‌های هسته‌ای وی هم نبودیم و قبل از شهادت موقعیت کاری وی برای ما یک استاد دانشگاه ساده بود.

می‌پرسم یعنی با این حساب حتی شما فکر این را هم نمی‌کردید که پسرتان شهید شود؟ می‌گوید: نه اصلا، چون ما اطلاع چندانی از فعالیت هسته‌ای وی نداشتیم و در جریان همه امور وی نبودیم، حتی فعالیت هسته‌ای وی را هم دکتر صالحی(رئیس وقت سازمان انرژی اتمی کشورمان) که استاد مجید بود، پس از شهادتش برایمان تشریح کرد و توضیح داد که حتی از شهید شهریاری درخواست فعالیت در کشورهای دیگر نیز شده بود، اما وی قبول نکرده بود.

روز شهادت مجید، دلشوره عجیبی داشتم

فقط چند بار که من به منزل پسرم مجید رفتم، با تأکید از من خواست که هیچ هدیه‌ یا پاکت پستی را از طرف وی قبول نکنم و حتی به همه تلفن‌هایی که در مورد وی می‌شود را جواب ندهم.

وقتی در مورد نحوه شهادت مجید می‌پرسم، بغض می‌کند و آرام اشک‌هایش از گوشه چشمانش جاری می‌شود، گریه مجال صحبت کردن نمی‌دهد، اشک‌هایش را با گوشه چادرش پاک می‌کند و انگار که تازه خبر شهادت مجید را به وی داده باشند، با صدایی لرزان می‌گوید: روز شهادت مجید، دلشوره عجیبی داشتم، نمی‌دانستم چه اتفاقی قرار است رخ دهد، آرام و قرار نداشتم.

از اول صبح آن روز نوه کوچکم نزد من بود و از او نگهداری می‌کردم اما مرتب منتظر یک اتفاق، یک حادثه بودم تا اینکه طاقت نیاوردم و برای خرید از خانه خارج شدم، همین که سر کوچه رسیدم، برادرزاده‌ام که مرا دیده بود تماس گرفت و از من خواست که خریدهایم را او انجام دهد اما چون دلشوره داشتم درخواست وی را رد کردم و گفتم خودم خرید می‌کنم.

از برادرزاده‌ام اصرار و از من انکار تا اینکه بالاخره به خرید رفتم و برگشتم، به خانه که رسیدم، نگرانی و ناراحتی را در چهره پسر دیگرم «فرید» و سایر اعضای خانواده هم دیدم، اما آنها چیزی به من بروز ندادند.

تا اینکه تلفن منزلمان زنگ خورد و پس از صحبت‌های اهل خانه متوجه اتفاق ناگواری شدم که برای پسرم مجید رخ داده بود، اما نمی‌دانستم چه اتفاقی، پس از اصرارهای من بالاخره، وقتی برای بار چندم از تهران تماس گرفتند، باجناق مجید به من گفت که پسرتان مجید تصادف کرده است و حتما باید برای دیدن وی به تهران بیایید، در راه متوجه حرکات پنهانی اعضای خانواده شدم، اما هیچ حرفی به بنده نمی‌زدند با اینکه ته دلم خبر از اتفاق ناگوارتری از یک شکستگی و تصادف می‌داد.

به هر حال هر طوری بود خودمان را به بیمارستان رساندیم، ابتدا به سراغ همسر مجید رفتم، چهره‌اش ناراحت و گرفته بود و موهایش از ته سوخته بود، همین که چشمش به من افتاد بغضش ترکید و گفت:«مامان فقط نگاهم نکن، مجید شهید شد».

دوباره اشک چشمانش را پاک می‌کند و نگاهی به عکس مجید می‌کند و می‌گوید: «خیلی دلم برایش تنگ شده».

کرونای لعنتی در این مدت عزیزان زیادی را از ما گرفت و یکی از این عزیزان هم مادر شهید مجید شهریاری بود، مادری که هیچگاه دقایقی را که در محضرش بودیم فراموش نمی‌کنم.

خبر درگذشتش هم سنگین بود، حاجیه خانم «قمرتاج زینعلی» ۷۳ ساله مادر مجید شهریاری شهید هسته‌ای کشورمان که از چند روز پیش با بیماری کرونا درگیر بود، دار فانی را وداع گفت.

فرید شهریاری برادر شهید شهریاری هم در مورد برادرش با ذکر خاطره‌ای می‌گوید: حتی به یاد دارم که یکی از دانشجویان تعریف می‌کرد که یک روز برای حل مسئله‌ای به مشکل برخورده بود که هیچ یک از اساتید نتوانسته بودند آن را حل کنند، با خود تصمیم می‌گیرد که پیش برادر شهیدم (مجید) برود و جواب را از او بگیرد.

این دانشجو می‌گفت: وقت اذان ظهر بود و شهید شهریاری می‌رفت که برای نماز وضو بگیرد، با دیدن پریشانی‌ام از من خواست که مسئله را برای او بخوانم، مسئله را برای شهید شهریاری خواندم و ایشان در سه مرحله وقتی آب بر صورت می‌ریختند، آب بر دست راست می‌ریختند و آب بر دست چپ می‌ریختند، مسئله را برایم حل کردند.

شهریاری از دستمزد میلیارد تومانی گذشت

در سال ۱۳۸۷ غنی‌سازی ۲۰ درصدی اورانیوم برای ایران یک نیاز مهم شد. چون آرژانتین که همیشه سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران را تأمین می‌کرد با فشار آمریکا اعلام کرد دیگر به ایران اورانیوم ۲۰ درصدی نمی‌فروشد.

رآکتور تهران در معرض خاموشی قرار گرفته بود و با خاموشی آن برنامه اتمی ایران و حتی دانش هسته‌ای ایران عقب‌گرد می‌کرد. حالا توپ در زمین ایران بود که آیا می‌تواند یا نمی‌تواند و شهریاری بود که «ما می‌توانیم» را معنا کرد.

این‌ها را کسی نمی‌دانست؛ دکتر «علی اکبر صالحی» رئیس سازمان انرژی اتمی ایران بعدها برای ایرانی‌ها تعریف کرد. او این چنین می‌گوید: «وقتی به ما مأموریت داده شد که غنی‌سازی‌ ۲۰ درصدی را انجام بدهیم سازماندهی وسیعی با حضور دانشمندان رشته‌های مختلف انجام شد. برای اینکه این کار پیش برود باید «محاسبات بحرانی» انجام می‌شد. محاسبات مهندسی شیمی و دیگر محاسبات را برای مجتمع سوخت، بچه‌های ما خیلی قدرتمندانه انجام دادند.

برای «محاسبات بحرانی» که بسیار مهم است در ایران کسی را نداشتیم. از طرق مختلف تلاش کردیم این نقیصه را رفع کنیم. دستمان به هیچ جا نرسید. اگر این بخش انجام نمی‌شد کل کار متوقف می‌شد. این از آن تخصص‌هایی است که در کشورهای بسیار محدودی وجود دارد... شما چون با مواد هسته‌ای سر و کار دارید اگر این مواد حساب‌شده نباشد و تجمعی از مواد هسته‌ای داشته باشید یکدفعه ممکن است یک فعل و انفعالاتی رخ بدهد و این فعل و انفعالات کسانی را که آنجا کار و زندگی می‌کنند در معرض خطر قرار دهد.

شما باید جوری طراحی کنید که هیچ‌وقت تجمع مواد هسته‌ای به آن اندازه نباشد که آن خطر را ایجاد کند. این محاسبه یک آدم واردی می‌خواست که ما نداشتیم. اصلا هیچ‌کسی نبود و کار بسیار حساس و سختی بود. من موضوع را مطرح کردم. دکتر شهریاری با آرامشی که همیشه داشت گفت این محاسبات را من انجام می‌دهم. این هرگز باورپذیر نبود؛ آدمی که دوره‌ای ندیده و خارج از کشور نرفته این محاسبات را انجام بدهد. شهریاری این کار را انجام داد... فقط همین یک نفر بود. ما نفر دیگری نداشتیم. این توانی بود که فقط او داشت و کار ما به‌شدت وابسته به توان مجید بود... خدا می‌داند اگر شهریاری می‌گفت من این کار را می‌کنم و ۱۰ میلیارد تومان می‌گیرم می‌گفتیم باشد یا ۵۰ میلیارد می‌گیرم می‌گفتیم قبول. حالا جالب است برایتان بگویم که شهریاری این محاسبات را انجام داد و یک ریال هم نگرفت.»

و اما روز حادثه...

«بهجت قاسمی» همسر شهید شهریاری  ماجرای آن حادثه تلخ و فراموش نشدنی را اینگونه توصیف می‌کند: روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسه‌ای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل می‌شود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم.

صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها،‌ دکتر نمی‌توانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.

شهید شهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش می‌کرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیت‌الله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون.

شهید شهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟‌ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس می‌کردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم، اما نمی‌توانستم حرکت کنم و فقط می‌گفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود می زند.

بعد از شهادت شهید علی محمدی به ما هم تذکر داده بودند

یک نگاه به من می‌کرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بی‌حرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد می‌زدم و ناله می کردم مجید من.

وی ادامه می‌دهد: لحظه‌ای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم، بی‌اختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند اما مجید من که خاک پای آنها هم نمی‌شود. پس از آن گفتم الحمدلله...

همسر شهید شهریاری می‌گوید: بعد از شهادت شهید علی محمدی به ما هم تذکر داده بودند که مراقب باشیم و ما هم جدی گرفته بودیم اما می‌گفتیم هر چه خدا بخواهد می‌شود حتی برخی اوقات در جمع دوستان خانوادگی شوخی می‌کردیم که این بار شهادت نوبت همسر شماست یا من. در مجموع دوری مجید خیلی برای من و فرزندان سخت است. البته فقدان مجید برای جامعه علمی هم دشوار است. اما مطمئنم که راه مجید ادامه پیدا خواهد کرد.

همسر شهید شهریاری می افزاید: مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور می‌کنم می‌بینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت.

امروز ۱۱ سال از هشتم آذر ۸۹ که پیکر بی‌جان شهید شهریاری روی دست هزاران نفر از مردم این سرزمین به امامزاده صالح برده شد و در آنجا آرام گرفت، می‌گذرد؛ مردم ما هیچگاه یاد و خاطره شهید شهریاری و شهدای علمی و هسته‌ای کشورمان را فراموش نخواهند کرد.

منبع: فارس

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: نخبگان علمی شهید هسته ای هسته ای کشورمان مجید شهریاری شهید شهریاری شهادت مجید مادر شهید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۹۵۵۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معلمان خاطره‌انگیز در قاب تصویر

تلویزیون می‌تواند در قالب سریال، فیلم یا پویانمایی علاوه بر ارج نهادن به مقام معلم، زوایای شیرین و جذابی از روز‌های دانش‌آموزی را برای مخاطب ترسیم کند. شاید به نظر بیاید که مدرسه و کلاس درس به دلیل فضای معناشده‌شان، به تغییرات اساسی آرایه و زمینه نیاز چندانی نداشته باشند و بیننده با تماشای آن بلافاصله دریابد که قصه به شاگرد و معلم مربوط است، اما بی‌شک ساختار قصه، بازیگران و کارگردانی این آثار، نقش تعیین‌کننده‌ای در ماندگاری آن اثر خواهند داشت.

مروری بر این آثار می‌تواند ضمن یادآوری خاطرات ما از معلمانی که در تلویزیون دیده‌ایم، بار دیگر جای خالی چنین مجموعه‌هایی را یادآوری کند.

صدای زنگدار ناصر غفرانی

مجموعه عروسکی «مدرسه موش‌ها» به کارگردانی مرضیه برومند که ساختش به چهار دهه قبل برمی‌گردد جزو اولین کار‌های نمایشی بعد از انقلاب با محوریت مدرسه است. شخصیت‌هایی مثل کپل، گوش‌دراز، عینکی، نارنجی و سرمایی هرکدام گوشه‌هایی از دنیای لطیف کودکانه را نشان می‌دادند. استفاده از بازیگران خلاق و بااستعدادی همچون ایرج طهماسب، حمید جبلی، حسن پورشیرازی و... به عنوان صداپیشه از دیگر نقاط قوت «مدرسه موش‌ها» بود که بدون شک نقش کلیدی در محبوبیت آن داشت. بی‌شک بخش مهمی از این توفیق به متن‌های عالی زنده‌یاد احمد بهبهانی نیز مربوط بود که علاوه بر جنبه سرگرمی، با ارائه پند‌ها و نکته‌های اخلاقی به کودکان وجوه آموزشی این اثر را هم تقویت کرد. ضمن اینکه نویسنده این مجموعه کمتر از انتقال پیام به شکل مستقیم بهره برد و تلاش کرد بچه‌ها را متوجه محیط کلاس درس کند، ولی شخصیت معلم، تنها آدم بزرگسال این جمع عروسکی که با صدای زنگدار ناصر غفرانی و دیالوگ‌هایش با بچه‌های کلاس در ذهن مانده، الگوی معلمی صبور، خوش‌اخلاق و دوست‌داشتنی را در دهه ۶۰ برای بچه‌ها ترسیم کرد.

مرشد عنایت شفیعی

مجموعه «بازم مدرسه‌ام دیر شد» به کارگردانی داریوش مؤدبیان، موسیقی زیبای محمد شمس و بازی‌های خوب زنده‌یادان اسماعیل داورفر و مهین شهابی در اواسط دهه ۶۰ از شبکه یک سیما زمانی که تنها دو شبکه تلویزیونی در ایران وجود داشت، پخش شد. اکبر عبدی ۲۳ ساله، نقش دانش‌آموزی به نام محسن را بازی می‌کرد که همیشه بر اثر اتفاقاتی که برایش رخ می‌داد و به دلیل تنبلی‌هایش دیر به مدرسه می‌رسید. با اینکه محسن تا پایان این مجموعه ۱۳ قسمتی هیچ‌وقت به مدرسه نرسید، حضور شخصیتی به عنوان مرشد (به مثابه معلم) با بازی عنایت شفیعی که با معرکه‌گیری‌هایش به سبک قدیم سعی می‌کرد تا آموزش‌های لازم را با گوشزد کردن به بچه‌مرشد، با نقش‌آفرینی مجید رزاز، به بینندگان منتقل کند، در دل خود نکات آموزشی فراوانی داشت.

 پدیده‌ای در مدرسه شبانه‌روزی

مجموعه «بچه‌های مدرسه همت» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی‌به نوعی نسخه بومی‌شده پویانمایی «بچه‌های مدرسه والت» است که در سال ۱۳۷۵ در گروه کودک و نوجوان شبکه دو سیما تولید شد و قصه آن درباره پسربچه‌هایی بود که در یک مدرسه شبانه‌روزی کنار یکدیگر زندگی می‌کردند و در هر قسمت برای یکی از آنها اتفاقاتی می‌افتاد که در داستانی مستقل مشکلاتشان آسیب‌شناسی و مطرح می‌شد. مهران رجبی در این مجموعه نقش ناظمی مهربان و دلسوز را داشت که سعی می‌کرد در کنار ایجاد نظم در مدرسه با دانش‌آموزان رفتار مناسبی داشته باشد و آنهایی را که به دور از خانواده در این مدرسه، هم درس می‌خوانند و هم زندگی می‌کنند به‌خوبی درک کند. ضمن اینکه در این مجموعه میرکریمی خیلی عالی توانست آن صمیمیتی را که از رفتار معلمان انتظار داریم به تصویر بکشد.

 الگویی برای معلم‌های پرورشی

مجموعه تلویزیونی «دبیرستان خضرا» به کارگردانی اکبر خواجویی در سال ۱۳۷۵ در ۱۳ قسمت به دغدغه و مشکلات دانش‌آموزان دختر پرداخت. خواجویی سعی کرد با انتخاب بازیگران دختر، داستان‌هایی را در دبیرستان دخترانه بازگو کند که برگرفته از دغدغه‌های نوجوانان در این مقطع تحصیلی باشد. او سراغ مشکلاتی رفت که الزاماً شخصی نبودند و به خانواده و اجتماع نیز مربوط می‌شدند. برگ برنده این سریال، سپردن نقش خانم شکیبه، معلم پرورشی و امور تربیتی به آزیتا حاجیان بود. معلمی‌که سعی می‌کرد با فعالیت‌های مثبت و ثمربخش خود چهره‌ای مناسب از این طبقه آموزشی در مدارس به نمایش بگذارد. شکیبه با ارتباطی که با دختران نوجوان داشت، دغدغه‌های آنها را بررسی و به مشکلات دانش‌آموزان رسیدگی می‌کرد. حاجیان به‌خوبی توانست در نقش یک معلم دلسوز ورود کند و نشان دهد چطور می‌توان با دانش‌آموزانی در سن حساس بلوغ درست رفتار کرد و با آنها در میانه مشکلات خانوادگی و اجتماعی‌شان همراه بود.

 مجید، یکی شبیه همه دانش‌آموزان

زنده‌یاد کیومرث پوراحمد با مجموعه ۹ قسمتی «قصه‌های مجید» به قلم هوشنگ مرادی کرمانی یکی از ماندگارترین مجموعه‌های مدرسه و معلم‌محور را در دهه ۷۰ در تلویزیون ثبت کرد و از معدود مجموعه‌هایی بود که توجهی خاص به شخصیت معلم و رابطه معلم و شاگردی داشت. «قصه‌های مجید» قصه نوجوانی بامزه و شوخ‌طبع با لهجه شیرین اصفهانی به نام مجید را با بازی مهدی باقربیگی نشان می‌داد که با بی‌بی زندگی می‌کند. او سعی می‌کند با جدیت به هدف‌هایی که می‌خواهد برسد، اما بی‌تجربگی‌ها، شیطنت‌ها، ندانم‌کاری‌هایش ماجرا‌های شیرین و تلخی را رقم می‌زد. ناظم سختگیر، با نظم و البته خشن مدرسه که نقشش را جهانبخش سلطانی بازی می‌کرد، برای بسیاری در واقعیت شخصیت آشنایی بود، اما در این میان آقای حیدری در نقش معلمی دلسوز سعی کرد با دانش‌آموزانش از جمله مجید راه بیاید. این معلم ورزش، نماد معلم‌هایی بود که به‌خوبی دانش‌آموز خود را درک می‌کنند و می‌کوشند با بچه‌ها با هر اخلاقی راه بیایند. در قصه‌های مجید، بچه‌ها باید از معلم ریاضی حساب می‌بردند، چون وقتی جدول ضرب بلد نبودند، دانه‌های تسبیح معلم نشانه هشدار بود. البته معلم انشا هم چندان واقع‌بین نبود، چون وقتی مجید انشایش را با موضوع همسایه‌شان که مرده شور بود سر کلاس خواند از کلاس اخراجش کرد.

 دردسر‌های معلمی‌برای مادربزرگ‌های بازیگوش

«مدرسه مادربزرگ‌ها» سال ۱۳۷۵ با طرحی از زنده‌یاد فرشته طائرپور و به کارگردانی غلامرضا رمضانی، داستان تعدادی خانم میانسال بود که خانم معلم جوانی داشتند و در هر قسمت ماجرا‌های جالبی را به وجود می‌آوردند که فضای شیرین و دلچسبی را ایجاد می‌کرد. این معلم جوان با بازی الهام پاوه‌نژاد تلاش می‌کند همه مادربزرگ‌های شاگردانش را باسواد کند. از این رو با کمک شاگردانش سراغ مادربزرگ‌هایی می‌رود که سواد ندارند و بالاخره می‌تواند مادربزرگ‌ها را خارج از ساعت مدرسه دور هم جمع کند. تصویری که از معلم در این سریال نقش می‌بندد معلم جوان و با حوصله‌ای است که سعی می‌کند ضمن احترام به مادربزرگ‌ها آنها را مجاب به درس خواندن و ایجاد نظم کند که در این مسیر موفق می‌شود و کاری می‌کند تا مادربزرگ‌ها با نوه‌هایشان درس بخوانند و تکالیفشان را انجام بدهند

 معلم درس شیرین ریاضی

یکی از معلم‌های دوست‌داشتنی دهه شصت آقا معلمی است که او را در کنار مبصر چهار ساله کلاس و شعر «آقا اجازه هولم نکن دست و پاهامو گم‌نکن» به یاد می‌آوریم. سریال «درس شیرین ریاضی» یا «ق مثل قلقلک» سال ۱۳۶۸ روی آنتن شبکه یک رفت. زنده‌یاد حسین محب‌اهری با آن ریش و سبیل خاصی که داشت به عنوان معلمی‌با حوصله و صبور از درس ریاضی به عنوان «درس شیرین ریاضی» یاد می‌کرد و محمد کدخدایی که در نقش مبصر چهارساله کلاس نقش‌آفرینی می‌کرد خاطرات به یادماندنی برای ما ثبت کرد. او که چهار سال در یک کلاس درجا زده بود از دیگر همکلاسی‌هایش بزرگ‌تر به نظر می‌آمد و همین موضوع جذابیت نقش او را بیشتر کرده بود. نکته جالب این بود که سال بعد که این مجموعه بار دیگر ساخته شد او مبصر پنج ساله کلاس بود.

 معلم زحمتکش کوبار

سریال «کوبار» به معنی باران کوهی، که فریدون حسن‌پور در سال۱۳۹۷ برای شبکه دو ساخت داستان معلمی جوان با بازی ارمیا قاسمی است که برای آموزش دادن به روستا می‌رود و در این روستا با عشق و علاقه فراوان به کودکان راه و رسم زندگی را آموزش می‌دهد که در این مسیر دشوار با اختلافات مختلفی روبه‌رو می‌شود. این معلم مجبور است که یک سال در یک دبیرستان دورافتاده در منطقه‌ای کوهستانی در شمال کشور زندگی کند. کوبار تلاش می‌کند تصویری آرمانی از معلمان زحمت‌کش ارائه دهد و شخصیت‌هایی خلق کند که به آدم‌های آرمانی نزدیک باشند از جمله معلمی‌که در راه آموزش بچه‌های مردم، خود را فدا می‌کند.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری رادیو تلویزیون

دیگر خبرها

  • شگفتی از دستمزد میلیون دلاری بازیکن سابق استقلال
  • شهیدی که قهرمان دو سنگر بود
  • پیکر مطهر شهید دفاع مقدس پس از ۴۲ سال شناسایی شد
  • 90 درصد «ناریا» با محوریت یک شهید هسته‌ای تصویربرداری شد
  • شناسایی پیکر مطهر شهید دفاع مقدس پس از ۴۲ سال
  • معرفی اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم کودک
  • بیش از ۴ هزار کارگر قمی در انتظار بیمه
  • ترتیل صفحه 244 کلام الله مجید+ صوت
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • معلمان خاطره‌انگیز در قاب تصویر